عایشه خانم جانم!...شنیدهام غصه میخوری بخدا قسم یک موی کثیف ترا بهزار نفر آدم اجنبی نمیدهم. اگر بدانی...
بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...روزی مردی با یک زن بازیگر معروف که فوقالعاده زیبا است ازدواج کرد.
اما درست زمانی که همه به خوشبختی این زن و شوهر غبطه میخوردند، آنها از هم جدا شدند.
طولی نکشید که دوباره ازدواج کرد. همسر
دومش یک
دختر عادی با چهرهای بسیار
معمولی است. اما به نظر
میرسد
که بیشتر و عمیقتر از
گذشته
عاشق همسرش است.
عدهای آدم فضول در اطراف
از او میپرسند: فکر
نمیکنی همسر
قبلیات خوشگلتر بود؟
مرد با قاطعیت به آنها
جواب میدهد: نه!
اصلاً! اتفاقا
وقتی از چیزی عصبانی میشد و
فریاد
میزد، خیلی وحشی و
زشت به نظرم
میرسید.
اما هسمر کنونیام این
طور نیست. به نظر من
او همیشه زیبا،
با سلیقه و باهوش است.
وقتی این حرف را
میزند،
دوستانش میخندند و
میگویند
:
کاملا متوجه شدیم...
میگویند :
زنها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمیشوند، بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر میرسند.
سگها اصلا به صاحبان فقیرشان پارس نمیکنند
زیرا "حس زیبا دیدن"
همان عشق
است ...
جمله روز : آرامش، زن دلانگیزی است که در نزدیکی دانایی منزل دارد.(اپیکارموس)
"سی ان ان" در خبری فوری اعلام کرد : براساس فیلمی که یکی از سایت های تلویزیونی منتشر کرده ، "مایکل جاکسون " درون یک آمبولانس دیده شده و پس از چند ثانیه آمبولانس را به مقصد نامعلومی ترک می کند.کانال تلویزیونی "RTL" آلمان که این فیلم را منتشر کرده به دوستداران این خواننده پاپ اطمینان داده که مایکل زنده است.
" هیکی شولتر " سخنگوی این شبکه تلویزیونی به "سی ا ن ان" گفته : ما این فیلم را بدون تحلیل منتشر کرده ایم و در انتظار انعکاس آن در جامعه هستیم.تاکنون 880 هزار کاربر این فیلم را دیده اند و به این باور رسیده اند که مایکل زنده است
ادامه مطلب ...
ایمیل اشتباهی روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل، متوجه
میشود که هتل به کامپیوتر و بالاخره به اینترنت مجهز است.
اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می
افتد.
| |||
شرلوک هولمز کارآگاه معروف و معاونش
واتسون رفته بودند صحرا نوردی و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند. نیمه های شب
هولمز بیدار شد و آسمان را نگریست. بعد واتسون را بیدار کرد و گفت: نگاهی به آن
بالا بینداز و به من بگو چه می بینی؟ واتسون گفت: میلیونها ستاره می بینم. هولمز گفت: چه نتیجه میگیری؟ واتسون گفت: از لحاظ روحانی نتیجه می گیرم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در این دنیا حقیریم. از لحاظ ستاره شناسی نتیجه می گیریم که زهره در برج مشتری است، پس باید اوایل تابستان باشد. از لحاظ فیزیکی، نتیجه میگیریم که مریخ در محاذات قطب است، پس ساعت باید حدود سه نیمه شب باشد. شرلوک هولمز قدری فکر کرد و گفت: واتسون تو احمقی بیش نیستی. نتیجه اول و مهمی که باید بگیری اینست که چادر ما را دزدیده اند!بله، در زندگی همه ما بعضی وقتها بهترین و ساده ترین جواب و راه حل کنار دستمونه، ولی این قدر به دور دستها نگاه میکنیم که آن را نمی بینیم. |
| ||
|
The
strength of a man
قدرت و صلابت یک مرد
The strength of a man isn't
seen in the width of his shoulders
It is seen in the width of his arms that encircle you
قدرت و صلابت یه مرد در پهن بودن
شونه هاش نیست
بلکه در این هست که چقدر میتونی به اون تکیه کنی و اون میتونه تو
رو حمایت کنه
The strength of a
man isn't in the deep tone of his voice
It is in the gentle words he whispers
قدرت و صلابت یه مرد این نیست که چقدر بتونه
صداش رو بلند کنه
بلکه در اینه که چه جملات ملایمی رو میتونه تو گوشات زمزمه کنه
The strength of a man isn't
how many buddies he has
It is how good a buddy he is with his kids
قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چند تا
رفیق داره
بلکه در این هست که چقدر با فرزندان خودش رفیق هست
The strength of a man isn't
in how respected he is at work
It is in how respected he is at home
قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چه قدر
در محیط کار قابل احترام هست
بلکه در این هست که چقدر در منزل مورد احترام هست
The strength of a man isn't
in how hard he hits
It is in how tender he touches
قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چقدر
دست بزن داره
بلکه به این هست که چه دست نوازشگری میتونه داشته باشه
The strength of a man isn't
how many women he's Loved by
It is in can he be true to one woman
قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چند تا
زن عاشقشن
بلکه به این هست تنها عشق واقعی یه زن باشه
بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...ما معمولاً عادت داریم در توصیف اشخاص زیرک و باهوش و اکثراً رند و مکاراز اصطلاح "آدم هفت خط" استفاده کنیم! اما چرا؟
روایتی درمورد ریشۀ تاریخی اصطلاح "هفت خط" وجود دارد. این روایت بر می گردد به آئین شرابخواری در حضور پادشاه در دوران ساسانیان. در آن زمان پیمانه های ظریف و زیبائی از شاخ گاو یا بزکوهی درست می کردند که چون پایه نداشته است کسی نمی توانسته آن را روی زمین یا میز بگذارد و از نوشیدن شرابِ ریخته شده در پیمانه اش طفره برود. از این رو دارندۀ جام مجبور بوده است محتویات آنرا لاجرعه سربکشد. اما برای اینکه کسی بیش ازاندازۀ ظرفیت خود باده گساری نکند واز سرِ مستی با حرکت و یا گفتار خود، احترام و شأن مجلس شاهانه را از بین نبرد، هر کدام از مدعوین، پیمانه (شاخ) مخصوص خود را داشته که به جهت تعین میزان توانائی او در باده گساری خطی در داخل آن شاخ کشیده شده بوده که ساقی برای دارنده پیمانه فقط تا حدِ همان خط، شراب در پیمانه اش می ریخته است
بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...
هر احمقی می تواند چیزها را بزرگتر، پیچیده تر و خشن تر کند؛ برای حرکت در جهت عکس، به کمی نبوغ و مقدار زیادی جرات نیاز
است.
دست خود را یک دقیقه روی اجاق داغ بگذارید، به نظرتان یک ساعت خواهد آمد. یک ساعت در کنار دختری زیبا بنشینید، به نظرتان یک دقیقه خواهد آمد؛ این یعنی "نسبیت".
فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد.
عاشق سفر هستم ولی از رسیدن متنفرم.
من هوش ِ خاصی ندارم، فقط شدیدا کنجکاوم.
سعی نکنید موفق شوید، بلکه سعی کنید با ارزش شوید.
دنیا جای خطرناکی برای زندگی است. نه به خاطر مردمان شرور، بلکه به خاطر
کسانی که شرارتها را می بینند و کاری در مورد آن انجام نمی دهند.
یکی از قویترین عللی که منجر به ورود آدمی به عرصهء علم و هنر می شود فرار از زندگی روزمره است.
مثال زدن، فقط یک راه دیگر آموزش دادن نیست؛ تنها راه آن است.
حقیقت آن چیزی است که از آزمون تجربه، سربلند بیرون آید.
زندگی مثل دوچرخه سواری است. برای حفظ تعادل باید حرکت کنید.
پرسیدم چطور بهتر زندگی کنم؟
با کمی مکث جواب داد:
گذشتهات را بدون هیچ تأسفی بپذیر
با اعتماد زمان حالت را بگذران
و بدون ترس برای آینده آماده شو
ایمان را نگهدار و ترس را به گوشهای بیانداز
شکهایت را باور نکن
و هیچگاه به باورهایت شک نکن
زندگی شگفت انگیز است، در صورتیکه بدانی چطور زندگی کنی
پرسیدم آخر ...
و او بدون اینکه متوجه سؤالم شود، ادامه داد:
مهم این نیست که قشنگ باشی،
قشنگ این است که مهم باشی! حتی برای یک نفر
کوچک باش و عاشق ...
بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...زکوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از این باد از مدد خواهی، چراغ دل بر افروزی
نوروز مبارک
------------
اس ام اس عید نوروز ۸۹
------------
نوروز شعر بی غلطی است که پایان رویاهای ناتمام را تفسیر می کند.
------------
اس ام اس عید نوروز ۸۹
------------
لحظه ای که سال تحویل میشه ... تنها لحظه ایه که بی منت به من لبخند میزنی ... کاش هر ثانیه برای من سال تحویل باشه تا لبخند همیشه مهمون لبای سرخت بمونه... سال نو مبارک گلم
------------
اس ام اس عید نوروز ۸۹
------------
نوروز پیامبر مهر است که مرا وامی دارد تنها به خاطر تو دوست داشتن را یاد بگیرم.
------------
اس ام اس روز عید ۸۹
------------
کارگردانی است نوروز که می گوید نور ..صدا...حرکت و من برای به دست اوردنت همه نقشهای عالم را بازی می کنم.
------------
بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...فقط لطفــا با اندکی حوصله بخوانید
چــرا، برای یه آدرس اینترنتی به جای یک دبیلیو، سه تا دبیلیو قرار دادند؟!
چــرا، ساعتها در صف دریافت چند پاکت شیرسوبسیدی می ایستیم، آنهم با تفاوت قیمتی ناچیز با شیر آزاد، ولی تحمل یک ثانیه دیر حرکت کردن راننده جلویمان را پشت چراغ راهنمایی نداریم؟!
چــرا، در رستوران برای پرداخت صورت حساب بشدت تعارف می کنیم تا جایی که ممکن است کار به نزاع بکشد، ولی در اولین فرصت میهمانمان را متهم به گدا صفتی می کنیم؟!
چــرا، غربی ها سالها تلاش می کنند و خودرو طراحی می کنند، ولی ما آنرا، با حذف تعدادی از امکانات و تجهیزات جانبی، ساده میسازیم و می فروشیم؟!
چــرا، غربی ها به قانون احترام می گذارند، ولی ما از قانون می گریزیم؟!
چــرا، در غرب هنگامی که مدارس تعطیل میشوند دانش آموزان ناراحت می شوند، اما در ایران دانش آموزان از شادی کیف هایشان را به هوا پرت می کنند؟!
چــرا، غربی ها به دانشگاه می روند تا دانش بیاموزند، ولی ما میرویم که مدرک بگیریم؟!
چــرا، غربی ها کارها را به شیوه علمی انجام میدهند، اما ما به شیوه استاد کاری و کدخدا منشی؟!
چــرا، در ایران فارغ التحصیلان مدیریت و علوم سیاسی غالبا" بیکارند، اما در عوض سیاستمداران و مدیران کشور همه پزشک، مهندس، روحانی و یا بنحوی کارشناسان رشته های دیگرند؟!
چــرا، آخرین ورژن نرم افزارها را بلافاصله روی رایانه هایمان نصب می کنیم ولی هرگز به دنبال استفاده از آن قابلیت جدید نیستیم؟!
چــرا، غربی ها خدمت نظام وظیفه را امری ملی و مقدس می دانند، ولی ما آنرا زور گویی تا جائیکه در قدیم عوام به خدمت نظام وظیفه می گفتند "اجباری"؟!
چــرا، اگر کسی به "ناموسمان" نگاهی چپ بیندازد می خواهیم شکمش را پاره کنیم، اما براحتی ناموس دیگران را ورانداز میکنیم؟!
چــرا، از قالب کردن اجناس قلابی و مواد فاسد به دیگران لذت می بریم؟!
چــرا، غالبا" تخیل را به تفکر ترجیح می دهیم؟!
چــرا، معمولا به دستور پزشک تمام دارویمان را مصرف نمی کنیم و به مجردی که "احساس" بهبودی کردیم مصرف دارو را قطع می کنیم؟!
چــرا، جراحان ایران بر خلاف تعرفه های رسمی مبلغ کلانی از بیمار جداگانه دریافت می کنند؟!
چــرا، تقریبا" پنجاه سال است که تیراژ کتاب های غیر درسی در ایران بین 2000 تا 3500 باقیمانده است. راستی مگر جمعیت ایران در این مدت ثابت بوده است؟!
چــرا، اکثر تعمیرگاه ها و مغازه دارها پیاده رو و خیابان را محل کسب و کار خود می دانند و مامور شهرداری هم مدام بدنبال جریمه برای "سد معبر" است؟!
چــرا، بخشی از فضای منزل را به مبل و میز نهار خوری اختصاص میدهیم ولی روی زمین می نشینیم و توی سفره غذا می خوریم؟!
چــرا، سالها اشیاء دست دوم منزل را در انبار نگه می داریم و از آنها استفاده نمی کنیم، ولی حاضر به بخشیدن آن به افراد مستحق نیستیم؟!
چــرا، در هر شرایطی منافع شخصی را به منافع جمع ترجیح میدهیم؟!
چــرا، یک عمر از ترس نداری با فلاکت زندگی می کنیم؟!
چــرا، برآیند کار دو نفر همیشه کمتر از دو است؟!
چــرا، بسیاری از مردم وقتی دستگاهی را می خرند قبل از خواندن دستور کاربری آن، آنرا روشن و با سعی و خطا سعی می کنند طرز کار آنرا یاد بگیرند و انگار مشغول "کشف" طرز کار آن هستند؟!
چــرا، با طناب مفت حاضریم خود را دار بزنیم؟!
چــرا، اگر پزشکی به ما داروی زیاد ندهد یا اگر هیچ دارویی ندهد، می گوییم بی سواد است و دیگر به او مراجعه نمی کنیم؟!
چــرا، هر کجا صف است فکر می کنیم خیرات است؟!
چــرا، فکر می کنیم مالیات پول زور است، ولی هنگامی که خودرو ما به چاله های خیابان می افتد به دولت ناسزا می گوییم؟!
چــرا، هنگامی که پلیس ما را جریمه می کند او را نامرد خطاب می کنیم، ولی رانندگان متخلف دیگر را ناسزا گفته و سراغ پلیس را می گیریم؟!
چــرا، بسیاری از مردم به هنگام گردشگری دوست دارند میوه های روی درخت باغ های دیگران را بچینند، در حالیکه مقدار زیادی میوه همراه خود دارند؟!
چــرا، به بدبینی بیش از خوش بینی تمایل داریم؟!
چــرا، حجم غذا برای اغلب ایرانی ها مهم تر از کیفیت آن است؟!
چــرا، ده ها سال است که در آشپزی ایرانی تحولی پیدا نشده؟!
چــرا، بیشتر نواقص را می بینیم، ولی در رفع نواقص ناتوانیم؟!
چــرا، در میهمانی ها، ظاهر سازی جای واقعیت را می گیرد؟!
چــرا، منافع زود گذر را به منافع پایداری که دیرتر بدست آید ترجیح می دهیم؟!
چــرا، در هر کاری اظهار فضل می کنیم و از گفتن نمی دانم شرم داریم؟!
چــرا، کلمه "من" را بیش از "ما" بکار می بریم؟!
چــرا، در شهرها خسارتی که چاله ها و دست اندازها به خودروها وارد میکنند چند هزار برابر هزینه رفع آنها است ولی مدتها آنها را بحال خود رها می کنند؟!
چــرا، دریچه نگهداری خطوط تلفن، پنجره های فاضلاب و امثالهم همیشه یا پائین تر و یا بالاتر از سطح آسفالت خیابان است؟!
بقیه در ادامه مطلب
فیلم جدید و فوق العاده زیبای Saw 6 ( اره 6 ) محصول سال 2009 با کیفیت خوب TS ببا 2 کیفیت AVI 880MB و MKV 300MB به همراه لینک مستقیم خلاصه داستان : نماینده ویژه استراهم "Strahm" مرده است و کاراگاه هافمن به عنوان وارث و جانشین جیگسا "Jigsaw" در فیلم ظهور پیدا میکند . در همین حال وقتی اف بی آی به هافمن نزدیک می شود با تعیین بازی از سوی هافمن که طرحی بزرگ از جیگسا هست روبرو میشود و ...
امریکا: شما خلاف می کنید.پلیس شما را دستگیر میکند.احیاناً آن وسط مقادیری مشت و لگد توسط افسر پلیس دریافت میدارید. یک نفر از این صحنه فیلم میگیرید و در اینترنت پخش می کند. صحنه ضرب و شتم شما از 222 کانال خبری و سیاسی پخش می شود. پلیس رسوا می شود.پلیس از مردم امریکا عذرخواهی می کند.پلیس 15 میلیون دلار به شما غرامت می دهد.شما نیز به خاطر جرمی که مرتکب شده اید مجازات می شوید.
ایتالیا: شما خلاف می کنید. پلیس شما را دستگیر می کند. شما به پلیس رشوه می دهید. شما آزاد می شوید!
فرانسه:شما خلاف می کنید اما پلیس شما را دستگیر نمی کند چون فعلاً به خاطر حقوق پایینش در حال اعتصاب است.
انگلیس:شما خلاف می کنید و پلیس یک مسلمان سیاه پوست عرب را به جای شما دستگیر می کند.
بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...
وقتی سارا دخترک هشت ساله ای بود، شنید که پدر ومادرش درباره برادر کوچکترش صحبت می کنند. فهمید برادرش سخت بیمار است و آنها پولی برای مداوای او ندارند. پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمی توانست هزینه جراحی پرخرج برادر را بپردازد. سارا شنید که پدر آهسته به مادر گفت: فقط معجزه می تواند پسرمان را نجات دهد. سارا با ناراحتی به اتاق خوابش رفت و از زیر تخت، قلک کوچکش را درآورد. قلک را شکست، سکه ها را روی تخت ریخت و آنها را شمرد، فقط 5 دلار.
بعد آهسته از در عقبی خانه خارج شد و چند کوچه بالاتر به داروخانه رفت. جلوی پیشخوان انتظار کشید تا داروساز به او توجه کند ولی داروساز سرش شلوغ تر از آن بود که متوجه بچه ای هشت ساله شود. دخترک پاهایش را به هم می زد و سرفه می کرد، ولی داروساز توجهی نمی کرد، بالاخره حوصله سارا سر رفت و سکه ها را محکم روی شیشه پیشخوان ریخت.
داروساز جا خورد، رو به دخترک کرد و گفت: چه می خواهی؟
دخترک جواب داد: برادرم خیلی مریض است، می خواهم معجزه بخرم.
داروساز با تعجب پرسید: ببخشید؟!! دختـرک توضیح داد: برادر کوچک من، داخل سـرش چیزی رفته و بابایم می گویـد که فقط معجـزه می تواند او را نجات دهد، من هم می خواهم معجزه بخرم، قیمتش چقدر است؟
بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...