نوشته های سارا

همه چی توش پیدا می شه!

نوشته های سارا

همه چی توش پیدا می شه!

شایسته آغوش (شعری از رهی معیری)

آن قدر با آتش دل، ساختم تا سوختم
بی تو ای آرام جان، یا ساختم یا سوختم

سرد مهری بین، که کس بر آتشم آبی نزد
گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم...

ادامه شعر در ادامه مطلب ...



« شایسته آغوش »

آن قدر با آتش دل، ساختم تا سوختم
بی تو ای آرام جان، یا ساختم یا سوختم

سرد مهری بین، که کس بر آتشم آبی نزد
گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم...

سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع
لاله ام، کز داغ تنهایی به صحرا سوختم

همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب
سوختم در پیش مه رویان و بیجا سوختم

سوختم از آتش دل، در میان موج اشک
شوربختی بین، که در آغوش دریا سوختم

شمع و گل هم هرکدام از شعله ای در آتشند
در میان پاکبازان، من نه تنها سوختم

جان پاک من «رهی» خورشید عالمتاب بود
رفتم و از ماتم خود، عالمی را سوختم.

 منبع : جذاب