ازبرگ ها شنیدم آواز ماه را
وز آب ها ترانه ی خواب گیاه را
آموختم ز برق سرشک ستاره ها
فریاد اشک را و زبان نگاه را
وآن چشم آهوانه که یک عمر روز و شب
بی گریه سر نکرد
غم را به من نمود و شبان سیاه را
با آن که در تبسم مهر تو یافتم
ذوق گناه را
اما
همیشه زمزمه واریست بر لبم:
که ای عشق
پیش از ان که تو خاکسترم کنی
ای کاش می شناختم ازراه چاه را!