چند سخن از مولانا :
-آنگاه که انسان از آب و گل در آمد و شکلی یافت مدتها در گوشه ای افتاده بود. یکبار ابلیس به او نزدیک شد و در قالبش فرورفت. رگهایش را سرکشی کرد و با دیدن آنن همه خون و خلط خندید و گفت: ابلیسی هم اگر باشد این انسان است!
-گربه ای را می خواستند بگیرند نمی شد. یک روز که سرگرم شکار جوجه بود او را به آسانی گرفتند.آدم نیز اینگونه شکار می شود!
-اگر دل نباشد کعبه به چه کار می آید؟
-شش انگشت اگرچه بیشتر از پنج انگشت است اما ناقص است. هرچه به خداوند بیفزایی نقص است!
-همه چیز را تا نجویی نمی یابی جز دوست که اورا تا نیابی نمی جویی!
-حکایت ما در این جهان به خواب می ماند خوابی که تعبیرش درآن جهان اشکار خواهد شد!